دست دخترم
فرشته عسلي مامان سلام ديشب موقع بازي با مادر جون دستت از آرنج دراومد الهي فدات شم خيلي غصم گرفته بود دلم داشت ميترکيد بابا مجتبي هم يکم با دستت ور رفتو به اين نتيجه رسيد که هيچيت نيست و رفت استخر ولي شيريني مامان آروم نميشدي و همش گريه ميکردي و جيغ ميکشيدي دلم تاب نياورد رفتيم خونه مادرجون تا چاره کنم مجبور شدم بر خلاف ميلم برديمت شکسته بند خونگي وايي کلي حرص خوردم ولي خداروشکر خيلي راحت دستت رو جا انداخت و شما هم انگار نه انگار دوباره شروع کردي به شيطنت و بازي خداروشکر فرشته کوچولوي من حالش خوب شد چشمه ي بهشتي مامان: 7 تا مرواريدت نمايان شدن و لثه هات هم ورم کرد...
نویسنده :
محیا
11:23