دومین ستاره زندگیمون
یادت نرود محیا، خدای تو، همان خدای داود و ایوب و یعقوب و یوسف و محمّد و آل محــــمّد است...
یا مُلَیِّنَ الحَدید لِداود علیهِ السلام.....ای نرم کننده ی آهن برای حضرت داود
یا کاشِفَ الضُرِّ وَ الکَرب العظام عَن ایوب علیه السلام....ای برطرف کننده ی غم از وجود مبارک حضرت ایوب
اَ ی مفرِّجَ هَمِّ یعَقوب علیه السلام....ای برطرف کننده ی هم و غم حضرت یعقوب
اَی مّنَفِّسَ غَمِّ یوسف علیه السلام....ای بر طرف کننده ی غم حضرت یوسف
صل علی محمد و آل محمد کما انتَ اَهلُهُ اَ ن تصلی علیهم اجمعین
وَافعَل بی ما اَنت اهلُه.....با من چنان کن آنچنان که خودت شایسته ی آنی
وَ لا تَفعل بی ما اَنا اهله....نه آنچنان که من شایسته ی آنم
خط دوم که پر رنگ می شود، انگار یک نفر یک قلم موی رنگین کمانی می کشد روی تمام زندگی مان. انتظار روزها و لحظه ها و زندگی آدم را رنگ پریده می کند انگار! حالا اما دوباره رنگ ها زنده می شوند و جان می گیرند. خانه ی دوست داشتنی مان زیباتر از همیشه اش می شودو دوباره لطف خدا شامل حالمان شد .
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ
و ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَکينٍ
سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن رحم قرار دادیم
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ
سپس از نطفه، لخته خونى آفریدیم، آن گاه لخته خون را پاره ی گوشتى ساختیم وپاره ی گوشت را به صورت استخوانهایى در آوردیم، و استخوانها را با گوشت پوشاندیم،آن گاه جنین را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم
فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ
پس آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است
بهشت زیر پای مادران است ؟
نه امکان ندارد ...
بهشت در آغوش من است ...
مگر جز حضور تو بهشت دیگری هم هست؟
صدای له له زدنت برای شیر ...
این است صدای بهشت ...
نه صدای جویبار ها ...
و نه صدای غلتیدن سیب بهشتی درون چشمه ساران ...