ثنا جوجوثنا جوجو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
علی کوچولوعلی کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

جوجوی من و مجتبی

خدایا چشمتو از زندگیم برندار..............

بوی مادر

دوباره بوی عید می آید بوی پرتقال می آید بوی اتاق مهمان خانه که درش باید بسته باشد بوی شب بو، بویی که فقط بوی سال جدید بود اگر چه حالا همه اینها جز خاطره ای نیستندو فکر کردن به همه اینها دقایقی از تحمل من خارج است و بوی تن مامان جز در رویا محقق نمیشود . . . می‌دانی... بعضی‌ها را هر چه قدر بخوانی...خسته نمی‌شوی! بعضی‌ها را هر چه قدر گوش دهی...عادت نمی‌شوند! بعضی‌ها هرچه تکرار شوند... باز بکر هستند و دست‌نخورده! دیده‌ای؟ شنیده‌ای؟ بعضی‌ها بی نهایتند! مثل مادر ... نبودنِ تو فقط نبودنِ تو نیست نبودنِ خ...
27 اسفند 1394

ریشه دار باش

ریـــشه ی تو، فـــــهم توست یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد. با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است. ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود. اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی، از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه ... و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری و افتخار می آفرینی. ریـــشه ی تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه ی تو و انتــــخاب توست   به سـوی او قـدمی برداریـم ... آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" راو دریایى غرق نمی ک...
25 مرداد 1394

مادربودن

مادر شدن ، عبوراز سخت ترین امتحان خداوند برای من بود. تواین مسیر گاهی ناشکری کردم وهر از گاه شکری . خداوندا ، کمکم کن که در ادامه مسیر سربلند باشم. هم پیش تو وهم پیش زیباترین هدیه هایی که به من بخشیدی ...
10 مرداد 1394

مهربانی های مهربانم

شکر خدا ثنا جون داره بزرگ و بزرگتر میشه و ازهمه مهمتر داره به کمالاتش اضافه میشه و من هروز بیشتر از همیشه شاکر این نعمت بزرگ هستم که تو کنارمی راستش دختر داشتن بهترین حسه تو دنیا که تا تجربش نکنی نمی تونی درکش کنی من عاشق نظر دادنت که منو به آینده امیدوار تر میکنه عاشق کمک کردنات و صد البته دلسوزی هات هستم دیروز که خوشحال اومدی پیشم ولی دیدی کلی کار رو سرم ریخته و دست تنهام با اون چشای قشنگت و یه حسرت و آه گفتی کاشکی من بزرگ بودم کمکت می کردم اینقد خسته نمیشدی  ایشالا بزرگ میشم به مامانم کمک میکنم فهمیدم که خیلی بزرگ شدی خیلی بهترین من : برا داداشی هم که یه پا مامان شدی...
6 مرداد 1394

بدون عنوان

می گویند عشق خدا به همه یکسان است ولی من می گویم مرا بیشتر از همه دوست دارد وگرنه به همه یکی مثل شما رو میداد تو تکراری ترین حضور روزگار منی   و من عجیب به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام دخترم ... تو همان مهربانی ؟!! یا مهربانی همان توست ؟ !! نمیدانم... فقط میدانم بی شک باهم نسبت نزدیکی دارید صاحب چشمانی که آرامش قلب من است و صدایش دلنشین ترین ترانه من است از بودنت برایم عادتی ساختی که بی تو بودن را باور ندارم! چه خوب شد به دنیا اومدی و چه خوب ترشد دنیای من شدی...
5 مرداد 1394

تقدیم به دختریکی یدونه ام

♥♥♥♥ ♥♥♥ ثنـــــــــــــــــــــ ـ ــــــــــــــــــــــا . . . ♥♥♥ ♥♥♥♥ تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت در زندگیم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق یک مادر باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، پدرت باشی تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رق...
25 خرداد 1394

دلم خدا رو میخاد

اینروزا دیگه آغوش خدا هم برام باز نیست تا یه دل سیر گریه کنم دلم یه آغوش میخاد  یه آغوشی مثه خدا که هرچی داد بزنم هرچی گریه کنم گلایه کنم هیچی نگه و فقط  گوش کنه و بعد آرومم کنه  یه دستی رو میخام که وقتی نوازشم میکنه حداقل اگه مرهم نباشه سرخی سیلی روزگارو بیشتر نمایان نکنه یه گوشی  میخاد که وقتی گلایه میکنم نگه سخت نگیر مگه چی میشه بگه خیلی زود درستش میکنم آروم باش درست شد تموم شد حل شد خوب شد دلم خدا رو میخاد ...
14 ارديبهشت 1394